خدایا من کجا هستم ؟متعلق به چه زمانی هستم ؟ چرا اینگونه خود را در این دیار خسته و تنها احساس میکنم ؟ با کدامین آفریننده تو دوست و همراه بودم و هستم ؟ خدایا به فریاد دل من برس ! چگونه باید در این دیار بی کسی روز گار بگذرانم کجا هستند یاران وهمسفران من ؟ خدایا چه مأ موریتی بر دوش من است ؟ گاهی اینقدر احساس تنهایی میکنم که دیگر تاب وتوان برایم نمی ماند اما در تاریکترین لحظات زندگی بازتاب نوری روشن توجه مرا جلب می کند و امید وار می شوم.
واین روشنایی همانا یاد تو در قلب وروح وجان من است ! خدایا در تاریکترین و تنها ترین موقعیت زندگی وقتی تورا صدا می کنم دلم از تشعشع نور تو به روشنایی می گراید وآنگاه است که باز دوباره انرژی از دست رفته را باز می یابم همیشه یاد تو به من توانایی دو باره زیستن را می دهد ! الهی عاجزانه از در گاه ملکوتی تو طلب می کنم که در همه مراحل مأموریتم مرا تنها نگذاری و همیشه در کنار م باشی می دانم که اگر من تورا فراموش نکنم تو همیشه با منی ! تو همیشه با منی !
به کجا باید پناه برد ؟ جنس آ سمان از چیست ؟ پرنده تا کی اسیر قفس بماند ؟ پرواز در آسمان لایتنا هی را دوست دارم . در این زمین و آسمان کجا باید دنبال گمشده ای بگردم که نمی دانم کجاست . گاهی بقدری احساس دلتنگی می کنم که دیگر میله های قفس برایم غیر قابل تحمل می شود، روح سرگشته را چگونه آرام کنم ، به هیچ بهانه ای آرام وقرار ندارد چه می خواهد کجا می خواهد برود ، نمی دانم بهانه اش چیست ؟ نمی دانم ... فقط می دانم که مانند امواج خروشان دریا دلی در سینه نا آرام است، فقط به پرواز می اندیشد ... اما پرواز به این سادگی ها مقدور نیست ، پروازکردن را باید یاد گرفت ، تمرین کرد ، بعد اوج گرفت .تا روزی که میله های قفس روح زندانی من پوسیده شود باید صبر کرد و تا آن روز که میله های قفس روح سر گشته اسیر، پوسیده شود و یا دری از درهای آن باز شود باید پرواز کردن را آموخت ویاد گرفت .
خدایا مرا دریاب ! مرا فرا خوان ! هنوز لایق دیدار نیستم ؟این جسم خا کی تا کی قفس روح من باید باشد ؟